33-90

ساخت وبلاگ

امکانات وب

این هفته هر روز صب که پا شده م گفته م آخریش... آخرین شنبه سی و پنج آخرین یکشنبه... دوشنبه.   امروزم آخرین سه شنبه ی سی و پنج... ... چهارشنبه هفته پیش بعد از یک ماه و نیم اومد سرکار... شاید بعد این همه 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 189 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:44

- عمه اینو ببین!... این بازیه برای بزرگاست... هر وقت غذاتو خوردی و بزرگ شدی، بگو برات بریزم رو توشی که بازی کنی...

حیرون گفتم: باشه...

- بگو مرسی!

گفتم: مرسی!

- خوااااااهش میکنم قلبونت بلم! 

33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 188 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:44

خسته م... فشار کارم زیاده... یه کار مونتاژ کردن یه تعداد مهره که چون برششون درست نبوده و یه سری داستان و حواشی داره، نمیتونم از کسی کمک بگیرم و فقط خودم میدونم چی به چیه. تموم نمیشه... همه ی این روزها 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 195 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:44

با صدای باز شدن در اتاقم چشمامو باز کردم و جوجه رو دیدم با صورت پف کرده که از لای در اومد تو و خندون بهم سلام کرد. نای جواب دادن نداشتم. بهش خندیدم و دوباره چشمامو بستم. صدای پاشو می شنیدم که تاپ تاپ 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 190 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:44

کارام تموم نمیشه. این سفارشه واقعا خارج از توانم بود. الان ده روزه نشستم دارم مونتاژ میکنم. بخشی از کار مربوط به دوستم بود که با یه شکم قلمبه تمام یک ماه گذشته رو داشت کار میکرد و غر نمیزد... مثه آدم. 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:44

قاعدتا نباید اینجور بپوکم... یه کم خستگی، یه کم سرماخوردگی، بالا پایین شدن هورمون ها... حالا اصلا هر چقدرم زورشون زیاد... ولی آخه دیگه تا این حد؟... یه فکرایی از دیروز میاد تو کله م که دارم کم کم میتر 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:44

همه چیز آروم بود... صبح که پاشدم... فقط گهگاه یه قطره اشکی سر ریز میشد که تندی از رو صورتم پاکش میکردم... بعد مامان اینا اومدن خونه... نه و نیم صبح بود. هنوز کتری رو روشن نکرده بودم. بعد بابا رسما اعل 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 185 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:44

بهش گفتم: چرا مشقاتو ننوشتی؟... خب تمرین نکنی که فایده نداره... این مدت که من سرم شلوغ بود، توام کلا رها کردی و برگشتی سر بابا آب داد... چیزی نگفت. دخترش امسال به جای دوم باید بره اول بازم. هفته پیش د 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 173 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:44

 _ عمه، تعریف کن امروز چیکار کردین؟ _ رفتیم پارک! _ خوووب؟ _ من تفنگمو بردم،... خووووب... مامانی توش آب هیخت،... بعد من زدم مامانی و بابایی رو هیس کردم!... _ ای وااای... آب پاشیدی بهشون؟؟؟ _ بله :)))) 33-90...
ما را در سایت 33-90 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mmychaoticmindg بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 1 مرداد 1398 ساعت: 20:44